بر والی شهر بگو ظالمانه حکمرانی کند ، آن یاغی دیگر رام است.
بر پرندگان بگو کوچ کنند و از این شهر بروند ، آن پرنده دیگر بالی برای پرواز ندارد.
بر آب بگو جاری شود که روز های گذشته دیگر باز نمیگردد.
بر ابر بگو ببارد که دیگر اشکی برای ریختن نمانده است.
بر شمع بگو نور دهد که دیگر آن پروانه سوخته است.
دیگر مرده ام . خیال مردمان راحت ، دیگر آن مرد سیاه پوشِ تنها در شهر نیست. چندیست دیگر در شهر پرسه نمیزند.
چندیست با باران اشک میشود و میریزد .
چندیست با رود ، آب میشود و جاری مشود ،
چندیست با پرندگان میپرد و با شمع میسوزد.
بگو راحت بخوابند که آندیوانه دیگر مرده است...
علیرضا.ه
رهیدن ......برچسب : بخوابند, نویسنده : heemmati بازدید : 92